طلای شجاع پارت ۳

$خوش اومدی دخترم!
=ممنونم😃
&اووو دختر کوچولوی من تو باعث افتخار مایی!
=ممنونم مامان!
&برو عزیزم برو لباست رو عوض کن بیا برات غذای مورد علاقتون درست کردم!
=‏  دوکبوکی؟ (کیک برنج تند)
&اره!
=اوه....ممنونم مامان !!!!

.
.
.
.
بعد از خوردن غذا یون دوباره به قصر رفت تا سرشماری افراد لشگر رو چک کنه!
=خوب افسر  مین نتیجه سر شماری چی شد؟
^اممم خب ف مانده.......۱۰۰۰ کشته داشتیم!
=وای خدای من ۱۰۰۰ تا خیلی زیاده!
^متاسفانه اتفاقیه ک افتاده!
=خیله خب برای همشون به خ‌بی مراسم برگزار کنید!
من خودم شخصا برای خانواده خاشون نامه تسلیت
میفرستم!
^بله فرمانده
یون:
کار من به انوان اولین زنی ک تونسته فرمانده بهترین سپاه یک کشور بشه خیلی مهمه!
نباید خطایی ازم سر بزنه
همین الان هم زثبه زور ف مانده شدم
خیلی از وزرا نمیخاستند من به این جایگاه برسم!
^فرماندهههههه...... فرماندههههههه
=چیه؟چی شده؟
شاهزاده داره میاد اینجا!
=چی چرا؟
^یکی از خانواده های کشته شده ها از شما شکایت کرده و خب........

فعلا شرط نمیزارم ولی از پارت ۵ به بعد شرط میزارم
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
دیدگاه ها (۱۳)

طلای شجاع پارت ۴

هَن پارت ۶

هَن پارت ۵

طلای شجاع پارت ۲

پارت ۷

رمان فیک پارت 9 اره دیگه 9پارت 10هست این پارت🤦‍♀️اروم اروم س...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط